محمدهانیمحمدهانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
بابا مهدیبابا مهدی، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مامان معصومهمامان معصومه، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
سالگرد عقد ماسالگرد عقد ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

محمدهانی جون

باحال کوچولو

هرچی سنت بالا میره بانمک تر و خوشمزه تر میشی... تقریبا میشه گفت همه رنگها رو بلدی آبی و زرد و قرمز و سبز رو که بلد بودی حالا دیگه رنگ بنفش صورتی سفید سیاه نارنجی رو هم بلدی از وقتی از شیر برداشتمت برای خوابیدن دستتو دور گردنم حلقه می کنی و صورتتو به صورتم میمالی و میخوابی... مجلس گرم کن شدی ... هم اون موقع که رفتیم نامزدی پسرعمه مامان هم واسه تولد عموعلیرضا چنان هو هو می کشیدی و میگفتی دست بزنین... اون آخر هم میگی ماشالااااااا و تشویق می کنی خودتو...به عمو علیرضا هم میگفتی تبلدت مبارک... خیلی دل نازکی و ما وقتی فیلمی غمگین باشه حتی کارتون که مخصوص خودته گاهی مجبوریم کانالو عوض کنیم چون چنان گریه ای می کنی که نگو مثلا چند روز پیش ...
21 ارديبهشت 1394

سفرهای هانی پلو در اردیبهشت 94

بعله بی مقدمه میریم سر اصل مطلب و گشت و گذار هانی جون باغ بابای دوستم حامدجون امامزاده شاه خراسان بزرگداشت اصفهان در میدان امام اصفهان چشمه رنگرزی چشمه دیمه تونل آب کوهرنگ چشمه شیخ علیخان اینم یه جا تو راه برگشت که نشستیم و آش خوردیم اینجا هم رفتیم شیرینی خورون پسرعمه مامان قربون ژست گرفتنت حرکات و رفتارهای جدید(تقلیدی) تو بزرگداشت اصفهان میدان امام یه بازی قدیمی اصفهانی آموزش دادن که محمدهانی اونجا دیده بود که چند تکه چوب رو وسط میگذاشتن و یکی به دورش می چرخید و بعد ا...
13 ارديبهشت 1394

خداراشکر

فکر میکردم تو جدا کردنت از شیر خیلی اذیت بشم چون به هیچ عنوان نمیتونستم وعده های شیرتو کم کنم.واسه همین آخرین مرحله تلخکو انتخاب کردم. روز سوم از شیر گرفتنت سرفه و عطسه میکردی و من و بابا سریع بردیمت دکتر و آقای دکتر رضوی گفتن آلرژیه و یه سری دارو واست نوشتن و گفتن بخوره ان شاءا... نتیجه بده.و شب سوم خیلی خوب خوابیدی و تا صبح بیدار نشدی و من باورم نمیشد با وجود بیماریت خوب بخوابی.خدا راشکر که اینقدر مظلومی و با این موضوع کنار اومدی چون میدونی مامان غصه دارته.من که این چندروز همش در کنارتم و تو بغلم میگیرمت تا از طریق نوازش و محبت و توجه اون موضوع رو فراموش کنی. دوشبی که بابامهدی شب کار بود به من خیلی سخت گذشت چون خیلی گریه و بی تابی میکر...
6 ارديبهشت 1394

خداحافظ می می

از روز 3 اردیبهشت محمدهانی با تلخک دیگه می می نخورد و الان 5 اردیبهشت ساعت 1نیمه شبه و من دلتنگ چسبیدن پسرم به دلم هستم.دلم واست میسوزه خیلی اذیت نمیکنی ولی درد رو تو وجودت حس میکنم.دوره سختیه حتی بیشتر واسه من اما باید بگذره تا هردو عادت کنیم.دو روزه قبل خواب میگی می می که دودو شده ببینم و بعدش کلی گریه میکنی اما میدونی باید بپذیری که دیگه می می نیست و بای بای می می  خدایا کمک کن عزیز دلم اذیت نشه و زود با این موضوع کنار بیاد و کمک کن من تسکین پیدا کنم چون همش انگار یه چیزی رو گم کردم ...و حیرونم   خدایا نفسم محمدهانی رو حفظ کن ...
5 ارديبهشت 1394
1